Sunday, December 12, 2010

فریاد عاشورای ایران بر یزید یان زمان


همراه سخنانی از میر حسین موسوی، بهاره هدایت، مجید توکلی، شیوا نظرآهاری و ...


غم مخور: شعری از صدیقه وسمقی


می رسد عمر ستم آخر به پایان ، غم مخور
سبز گردد پای تا سر خاک ایران ، غم مخور


نوبت تیمور لنگ و نوبت نادر گذشت
بگذرد هم نوبت محمود افغان ، غم مخور


می گشاید جبرییل عقل روزی قفل را
می شود پیدا کلید درب زندان ، غم مخور


رهزنان بردند رخت و اسب و نان و آب را
خواب ماندن را گهی سخت است تاوان ، غم مخور


شب اگر پر گشته از بانگ سگان هرزه گرد
می سراید مرغ حق اما در ایوان ، غم مخور


کوکب اقبال این نامردمان خاموش گشت
طالع سبز تو خواهد شد درخشان ، غم مخور


گریه کم کن ، اشکهایت را نبینم ، نازنین
ننگ اینان کی شود با رنگ ، پنهان غم مخور


دیگران را دام ها از حیله می سازند و خویش ،
عاقبت گردند صید مکر دوران ،غم مخور


آسمان و ریسمان را هر چه با هم بافتند
دست خونین شد برون باز از گریبان ، غم مخور


کمتر از آزادی ایران زمین هر گز مباد
خون بهای این شهیدان ، این شهیدان ، غم مخور


تا نفس باقیست دستت را به من ده ، یا علی!
ما گذر خواهیم کرد از این بیابان ، غم مخور