چقدر دردناک! درد خسرو گلسرخی نيم قرن پيش درد جنبش سبز ماست که با خون سبز خود نوشت:
حق جاويد است و شاه های زمان رفتنی
چقدر دردناک است که می بينيم بعد از گذشتن نيم قرن، ديکتاتوری در ايران کمرنگ تر که هيچ، نه تنها در همان سطح باقی نمانده بلکه سياه تر، فاجعه آميز تر و وقيح تر هم شده است.
بخشی از دفاعيات شهيد راه آزادی، خسرو گلسرخی در بيدادگاه شاه (که به مراتب جمهوری اسلامی رويش را سفيد کرد) قبل از اعدام ناجوانمردانه او در ۲۹ بهمن ۱۳۵2:
"در ایران انسان را به خاطر داشتن فکر و اندیشیدن محاکمه میکنند. چنانکه گفتم من از خلقم جدا نیستم، ولی نمونه صادق آن هستم. این نوع برخورد با یک جوان، کسی که اندیشه میکند، یادآور انکیزیسیون و تفتیش عقاید قرون وسطایی است. یک سازمان عریض و طویل تحت عنوان فرهنگ و هنر وجود دارد که تنها یک بخش آن فعال است، و آن بخش سانسور است که به نام اداره نگارش خوانده میشود. هر کتابی قبل از انتشار به سانسور سپرده میشود. در حالی که در هیچ کجای دنیا چنین رسمی نیست، و بدین گونهاست که فرهنگ مومیایی شده که برخاسته از روابط تولیدی بورژوا کمپرادور در ایران است، در جامعه مستقر گردیدهاست و کتاب و اندیشه مترقی و پویا را با سانسور شدید خود خفه میکند. ولی آیا با تمام این اعمالی که صورت میگیرد، با تمام خفقان، میتوان جلوی اندیشه را گرفت؟ "
"من که یک مارکسیست-لنینیسم هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم.
لينک ويکيپديا برای آگاهی و شناخت بيشتر بزرگ مرد سبز انديش، خسرو گلسرخی.